شب نوزدهم رمضان ایام ضربت خوردن سِرُّ الأنبیا، رُکنُ الأولیا، حقیقتُ الطّالبِ و المطلوب، نقطه تمایز عابد و معبود، فاتحه کتاب ولایت، خاتمه مُصحف وصایت، مرکز دائره سیادت، قطب فلک سعادت، لایق مرتبه خلافت، یعسوب الدّین، قائدِ الغُرِّ المُحَجِّلین، زوج البتول، نَفس الرّسول، مولَی الموالی، امیرالمومنین، حضرت علی ابن ابیطالب (صلوات الله علیه) را به محضر منتقم آل محمد، ولی الله الأعظم، حضرت حجت ابن الحسن المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و جمیع مُنزَویان زوایای صدق و یقین، مخموران باده ألَست علوی، تسلیت عرض مینماییم.

 در این ایام و لیالی قدر دست توبه و إنابه، تضرّع و إلتجا به پیشگاه حضرت بی نیاز برداشته، عرضه میداریم:
ربّنا إنَّنا سَمِعنا مُنادیاً یُنادی لِلایمان أن آمِنوا بِربّکُم فَآمنّا، ربّنا فَاغفِر لَنا ذُنوبَنا و کَفِّر عَنّا سَیّئاتِنا و تَوَفَّنا مَع الأبرار، اللّهم عجّل فی فرج مولانا صاحب الزّمان و بَیّض وُجوهَنا بِظُهورِه و قیامِه. توسّلاً و تمسّکاً

به آن حضرت متذکّر می شویم حدیث شریفی را که مرحوم شیخ عباس قمی در منتهی الآمال آورده اند:
از فضائل شاذان ابن جبرئیل قمی نقل است که، اصبغ بن نباته گفت:
چون حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) را ضربت زدند به همان ضربتی که از دنیا رحلت فرمود، مردمان جمع شدند بر دار الاماره و قصد داشتن کشتن ابن ملجم ملعون را، پس امام حسن (علیه السلام)بیرون آمدند و فرمودند:
 معاشر الناس پدرم وصیّت فرمود بمن که امر ابن ملجم را به تأخیر بیندازم تا وفات او، پس هرگاه فوت فرمود او را بکشم و الّا پدرم خودش میداند با او.
شما بروید، خدا رحمت کند شما را، پس مردم رفتند و من نرفتم.
پس دیگر بار امام حسن (علیه السلام) بیرون آمد و فرمود:
 ای أصبغ آیا نشنیدی کلام مرا از قول امیرالمومنین (علیه السلام) ؟
 گفتم: بلی، ولیکن چون دیدم حال ایشان را، دوست داشتم نظری بر آن خضرت کنم و از او حدیثی بشنوم.
پس اجازه دخول برای من بگیر، رَحِمَک الله.
پس آن حضرت داخل خانه شد وطولی نکشید که بیرون آمد و فرمود:
 که داخل شو. پس داخل خانه شدم و دیدم که امیرالمومنین (علیه السلام) را دستمالی بر سر بسته اند که زردی صورتش بر زردی آن دستمال غلبه کرده و از شدّت آن ضربت و زیادی زهر، یک ران خود را بر میدارد و دیگری را میگذارد.
پس بمن فرمود: ای أصبغ آیا نشنیدی قول حسن (علیه السلام ) را از قول من؟
 گفتم: بلی یا امیرالمومنین، ولیکن دیدم شما را در آن حالت، دوست داشتم نظری به شما افکنم و حدیثی از شما بشنوم.
فرمود: بنشین که دیگر بعد از امروز حدیثی از من نخواهی شنید.
بدان ای أصبغ به عیادت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) رفتم، همچنان که تو الان به عیادت من آمدی.
پس بمن فرمود: ای ابوالحسن بیرون برو و در میان مردم ندا کن « الصلوه جامعه»، پس برو بالای منبر و از مقام من یک پله پایین تر بنشین و به مردم بگو:
 ألا وَ مَن عَقَّ والِدَیه فَلَعنت الله علیه، ألا وَ مَن أبَقَ مَولاه فَلَعنت الله علیه، وَ مَن ظَلَم أجیراً اُجرَتَه فَلَعنت الله علیه.
یعنی هرکه جفا کند به والدین خود پس لعنت خدا بر او باد، وهرکه بگریزد از مولای خود پس لعنت خدا بر او باد، و هرکه ظلم کند اجیری را در مزد او پس لعنت خدا بر او باد.
 پس من بجا آوردم آنچه فرموده بود به من حبیب من رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).
 پس برخاست کسی از پایین مسجد و گفت:
یا ابالحسن تکلّم کردی بر کلمه موجَز، پس شرح کن آنها را.
 من جواب او را نگفتم تا خدمت پیامبر رسیدم و گفتم به او آنچه آن مرد گفت.
أصبغ گفت: پس حضرت دست مرا گرفت و فرمود بگشا دست خود را، و من گشودم.
سپس امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود:
ای أصبغ همچنان که من انگشت دست ترا گرفته ام، پیامبر نیز یکی از انگشتان مرا گرفت و فرمود: ابی ابوالحسن من و تو پدران این امت هستیم هرکه ما را جفا کند، پس لعنت خدا بر او باد.
من و تو مولای این امت هستیم هرکه از ما بگریزد، پس لعنت خدا بر او باد.
 من و تو اجیر این امت هستیم هر که ظلم کند اُجرت ما را، پس لعنت خدا بر او باد.

 سپس فرمود: آمین ومن گفتم آمین.

 (منتهی الآمال ج 1 ص 176)