غزوهٔ بدر یا بدر الکبری نخستین نبرد بزرگ دوران پیامبر اکرم اسلام (ص) میان مسلمانان و اهل مکه بود که در هفدهم رمضان سال دوم پس از هجرت در شهر بدر روی داد. پس از هجرت مسلمانان به مدینه بقای اقتصادی ایشان به حمله به کاروان‌های مکه وابسته بودند. وقتی خبر حرکت کاروان ثروتمند صخر بن حرب‎ از مکه، به رسول الله (ص) رسید، قریب به سیصد تن از مسلمانان برای حمله به آن آماده شدند و در این میان، سپاه هزارنفری مکه برای مقابله با آنان وارد عمل شد و با وجود برتری در شمار نفرات، پیروزی کامل از آنِ مسلمانان شد و بسیاری از مکیان کشته و اسیر شدند. پیروزی مسلمانان در این نبرد نفوذ مکه را تا حد زیادی کاهش داد و جایگاه سیاسی مسلمانان را در مدینه مستحکم کرد. در قرآن از این پیروزی به عنوان رویدادی الهی یاد شده‌است.




 چهره امیرالمومنین على (ع) در آینه جنگ بدر

بـه عـنـوان نـمـونـه ، سـلحـشـورى و فـداکـارى عـلى (عـلیه السلام ) را در آینه جنگ بدر بنگریم که
داستانش در قرآن ، ذکر شده است ، جنگ بدر، اوّلین جنگى است که مسلمانان در آن آزمـایـش
شـدند و ترس و وحشت آن جنگ ، عدّه اى از دلیران اسلام را به کـنـار مى کشاند و هرکدام به
بهانه اى شانه خالى مى کردند و خود را از صحنه دور مى نمودند چنانکه قرآن در ترسیم این
موضوع مى فرماید:
((کـَما اَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَانَّ فَریقا مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُونَ # یُجادِلُونَکَ فِى الْحَقِّ بَعْدَ ما
تَبَیَّنَ کَاءنَّما یُساقُونَ اِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ یَنْظُرُونَ )).
(((خـشنودى بعضى از شما از چگونگى تقسیم غنایم بدر) همانند آن است که خداوند تو را از
خـانـه ات بـه حـق بـیرون فرستاد (به سوى میدان بدر) در حالى که جمعى از مؤ منان کـراهت
داشتند. آنان با اینکه مى دانستند، این فرمان خداست ، باز با تو ستیز مى کردند. (و آنـچـنـان
وحشت زده بودند که ) گویى به سوى مرگ رانده مى شوند و (آن را با چشم خود) مى نگرند)).
و در تعقیب آیات فوق مى فرماید:
((وَلا تـَکـُونـُوا کـَالَّذِیـنَ خـَرَجـُوا مـِنْ دِیارِهِمْ بَطَرا وَرِئاءَ النّاسِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِاللّهِ وَاللّهُ بِما یَعْمَلُونَ
مُحِیطٌ)).
((و مانند کسانى نباشید که از سرزمین خود از روى هواپرستى و غرور و خودنمایى کردن در بـرابـر
مـردم (به سوى میدان بدر) بیرون آمدند و مردم را از راه خدا باز مى داشتند و خداوند به آنچه عمل
مى کنند، آگاه است )).
بـلکـه تـا آخـر سـوره انـفـال ، سـخـن از بـهـانه جویى و شانه خالى کردن عدّه اى است ، اگـرچـه
تـعـبـیـرات ، گـونـاگـون است ، ولى از نظر معنا، هماهنگ و داراى معانى متّحد مى باشند.
خلاصه این جنگ از این قرار است : مشرکان به سرزمین بدر آمدند و براى جـنـگ بـا مـسـلمـیـن ،
اصـرار مـى کـردنـد و بـه بـسـیـارى افـراد سـپـاه خـود و بـسـیـارى امـوال و سـاز و بـرگ نـظامى و
تجهیرات خود، تظاهر مى کردند، ولى تعداد مسلمانان در برابر آنان کم بود (313 نفر در حدود یک
سوّم سپاه دشمن ) که به علاوه گروههایى از مـسـلمـیـن بـا بـى مـیلى به جبهه آمده بودند و
اضطرار و ناچارى ، آنان را به سوى میدان آورده بـود و وقتى که سپاه دشمن در برابر سپاه اسلام
قرار گرفت ، مشرکان اعلان جنگ نـمـودند و با فریادهاى خود، مبارز طلبیدند (سه نفر به نامهاى :
ولید، عتبه و شیبه از شجاعان لشگر دشمن به میدان آمده و مسلمین را به جنگ دعوت نمودند و
هماورد طلبیدند).
انـصـار (مـسـلمـیـن مـدینه ) به پیش آمدند و چند نفر از خود را به میدان فرستادند، پیامبر (صـلّى
اللّه عـلیـه و آله و سلّم ) از آنان جلوگیرى کرد و به آنان فرمود:((مشرکین همتاى خـود را (کـه اهـل
مـکـّه انـد) بـه جـنـگ مـى طـلبـنـد و شـمـا (اهل مدینه ) همتاى آنان نیستید)).
سـپـس رسـول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) امیرمؤ منان على (علیه السلام ) را به جـنـگ
بـا دشـمـن فـرمان داد و حضرت حمزه و عبیدة بن حارث (عمو و پسرعموى خود) را به هـمـراه
عـلى (علیه السلام ) فرستاد و در برابر دشمن ، صف آرایى کردند. وقتى که این سـه نـفـر بـه
مـیـدان تاختند؛ چون کلاهخود و لباس جنگ ، آنان را پوشانده بود، دشمنان آنـان را نـشـناختند،
پرسیدند شما کیستید؟ آن سه نفر خود را معرّفى کردند و نسب خود را بیان نمودند و گفتند:
((کِفاءٌ کِرامٌ؛ شما همتایان گرامى هستید)). نایره جنگ (تن به تن ) در گرفت (به مقتضاى سن )
ولید با على (علیه السلام ) به نبرد پرداخت و على (علیه السـلام ) بـه او مـهلت نداد و او را کشت
. عتبه با حمزه به جنگ پرداخت ، طولى نکشید که به دست حمزه کشته شد. شیبه با عبیده
هماور شد (و این دو، مدّتى جنگیدند) دو ضربت بین آنان رد و بدل شد که یکى از آنها باعث جدایى
ران عبیده گردید، على (علیه السلام ) با ضـربتى بر شیبه ، عبیده رااز چنگال او رهانید و همین
ضربت ، شیبه را کشت و در کشتن او حمزه (علیه السلام ) نیز على (علیه السلام ) را یارى مى
کرد.
کـشته شدن سه نفر از دلاوران دشمن ، نخستین شکست ذلّت و سرافکندگى را بر کافران وارد
سـاخـت ، آنـان بـا وحـشـت و حیرت ، مرعوب اقتدار مسلمین گشتند و نشانه هاى پیروزى
مسلمین ، آشکار شد.
سـپـس عـلى (عـلیـه السلام ) در برابر ((سعید بن عاص )) قرار گرفت و با او به نبرد پـرداخـت در
حـالى که دیگران از برابر شمشیر على (علیه السلام ) گریختند و همان دم سعید بن عاص نیز به
دست على (علیه السلام ) کشته شد.
سـپـس ((حـنـظـله )) پـسـر ابـوسفیان ، در برابر على (علیه السلام ) قرار گرفت ، على (عـلیـه
السلام ) او را نیز کشت . پس از او ((طعیمة بن عدى )) به جنگ على (علیه السلام ) آمد، على
(علیه السلام ) او را نیز به هلاکت رساند.
و سـپس على (علیه السلام ) ((نوفل بن خویلد)) را ـ که از شیطانهاى قریش بود ـ کشت و بـه
هـمـین منوال یکى پس از دیگرى به دست على (علیه السلام ) کشته شدند به گونه اى که بیش
از نیمى از کشته شدگان دشمن که جمعا هفتاد نفر بودند (36 نفر آنان ) تنها به دست با کفایت
امیرمؤ منان على (علیه السلام ) کشته شدند و همه مسلمین که در جنگ بدر شـرکـت کـرده
بـودنـد، همراه سه هزار نفر از فرشتگان که نشانه هاى مخصوصى داشتند ، نیم دیگر از آن هفتاد
نفر را کشتند، بنابراین ، على (علیه السلام ) به اعانت الهى و توفیقات و تاءییدات خداوند، تنها
عهده دار کشتن نیمى از کشته شدگان شد و در نـتـیـجـه پـیـروزى مسلمین بر دشمن ، به دست
على (علیه السلام ) صورت گرفت و پایان جنگ نیز اینگونه بود که پیامبر( صلّى اللّه علیه و آله و
سلّم ) مشتى از ریگ زمین را بـرداشت و به روى دشمن پاشید و فرمود: ((شاهَتِ الْوُجُوهْ؛ زشت
باد چهره هاى شما))، و هیچ کس از دشمن در صحنه نماند و همه پا به فرار گذاشتند:((و خداوند
امور مؤ منان را در جنگ ، کفایت کرد و او قوى و شکست ناپذیر است )).